واقعا که....!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
چهار تیزهوش نخبه!!!!
چیزهایی که4تادوست مینویسن
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : delmarsagan

داشتم تو اتوبان ميرفتم ديدم يه بچه اي رو موتور خوابش برده بود و داشت مي افتاد

باباش هم اصلا حواسش نبود
رفتم کنارش هر چقدر بوق ميزدم نمي فهميد
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ايستاد
بهش گفتم :  پس چرا حواست به بچه ات نيس ؟؟؟ 
ي دفعه دو دستي زد تو سرشو گفت :  اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟
هيچي دیگه خدارو شکر کردمو رفتم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها