اگر می دانستی که صدایت چگونه روحم را نوازش می دهد
هیچ گاه آن سمفونی زیبا را از من دریغ نمی کردی...!
اگر درک می کردی لحظات را چگونه برای دیدارت می شمارم
هرگز مرا چشم به راه جاده های انتظار نمی گذاشتی...!
اگر می دانستی که چشمانم هر شب چگونه بهانه ندرخشیدنت را می گیرد
درخشش ماه را بهانه نمی کردی...!
اگر درک می کردی که حرف حرف واژه های زیبایت نبض هستی ام است
سکوت غمبارت را ترک می کردی...!
اگر می دانستی که هُرم داغ نفس هایت چگونه خون را در رگ های بسته ام جاری میکند
هیچ گاه با فاصله از نگاهم نفس نمی کشیدی...!
خواهش بُغض ناکم را لمس کن
فقط بمان تا باشم
می دانی که نبودنت را تاب نمی آورم...!
می دانی که بی تو رگ های ترانه ام خشک می شود
پس در کنارم بمان...
نظرات شما عزیزان: